جامعه مدرسين، مرجعيت امام و منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي (1)


 






 
آيت الله محمد يزدي در هفت نامه پنجره شماره 63 مورخ 17مهر 89 پيرامون جامعه مدرسين حوزه علميه قم و مرجعيت امام خميني(ره) مطالبي مطرح کردند که به نظر مي رسد از نظر دقت تاريخي و انطباق با نهضت امام خميني(ره) از چند جهت مورد مناقشه و قابل پژوهش باشد.
ايشان فرمودند:
يکي ديگر از کارهاي بسيار مهم جامعه مدرسين در قبل از پيروزي انقلاب، اعلام مرجعيت حضرت امام بود. وقتي عوامل رژيم، امام (رحمت الله عليه) را دستگير کردند ايشان عنوان مرجعيت نداشتند و بر اساس قانون اساسي مشروطه، مراجع داراي مصونيت بودند؛ براي همين جامعه مدرسين بلافاصله، با توجه به صلاحيت حضرت امام، در اطلاعيه اي اعلام کردند که امام خميني... جزء مراجع تقليد هستند و با اين کار دست ساواک را براي هر گونه تعرض به جان امام بستند.(1)
ملت شريف ايران مي داند که مرکز خلاقه فکري انقلاب اسلامي، حوزه علميه قم است. حل مسائلي که ايران در دوران معاصر با آن درگير بود نياز به کوشش هاي تئوريک با استفاده از سرمايه هاي اسلامي و ملي داشت. در دوران معاصر، هيچ جرياني جز حوزه هاي علميه و روحانيت شيعه امکان و استعداد چنين کوششي را نداشت.
در حوزه هاي علميه ايران احتياج به تغيير و تحول در مطالبات يکصد ساله مردم مظلوم ايران از هر جاي ديگري عميق تر ظهور کرد. انديشه هاي سياسي در ايران طي يکصد سالي که به انقلاب اسلامي منتهي شد فقط به قانوني کردن استبداد و مادام العمر کردن سلطنت در يک خانواده قناعت ورزيد. حتي بحق مي توان گفت استبدادي که نظام مشروطه سلطنتي بر ملت ايران تحميل کرد به مراتب سياه تر از استبداد قاجاري بود. در افکار و انديشه هاي مشروطه خواهان، مطالب تازه اي وجود نداشت.آنچه بيشتر جلب توجه مي کرد تمايلات خردگريزانه آنها به غرب، حمايت از استبداد و توجيه حضور استعمار در غارت ثروت ملي، انعقاد قراردادهاي استعماري و خدشه دار کردن استقلال ايران بود.
غربگرايان مشروطه خواه وقتي به قدرت رسيدند و همه چيز ملت ايران را زير سيطره اقتدار و انديشه هاي خود گرفتند به دنبال آن بودند تا مردم را متقاعد کنند که ديگر احتياجي به انقلاب تازه اي نيست. آنها معتقد بودند که نيروي خلاقه ملت بايد پيش از آنکه در راه توسعه آرمان هاي ديني و ملي به کار رود، صرف تحکيم و استقرار سلطنت و پايه هاي تقليد غربي در ايران و تبديل کشور به بازار مصرف سرمايه داري شود. سازش شبه روشنفکران غربگرا با استبداد و استعمار، شرايطي را فراهم کرد که تا زمان رحلت مرحوم آيت الله بروجردي وظهور امام خميني در صحنه تحولات اجتماعي ايران، الزامي براي تغيير به وجود نيايد. در آغاز دهه 40، افکار مردم ايران در جوش و خروش عجيبي قرار داشت و احساس ضرورت تغيير بر اساس راهبردهاي اسلامي و بومي، يک احساس قابل مشاهده در افکار عمومي بود؛ نهضت روحانيت به رهبري امام راحل در چنين شرايطي ظهور کرد.
در منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي، مورخ وظيفه دارد تلاش کند تا هدف قيام مردم را آن گونه که هست تدوين نمايد. نگارش تاريخ مستند از آرزوها و آرمان هاي امام خميني بود و ما بايد تاريخ انقلاب را بدون تکيه بر مشهورات، متشابهات و متواترات، مبتني بر مستندات، معقولات و محسوسات بنگاريم.
به نظر مي رسد که مطالب آيت الله يزدي، هم از جنبه ماهيت وجودي تشکيلاتي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه در آغاز دهه 1340 و دوران بعد و هم از جهت تثبيت مرجعيت امام راحل منطبق بر اسناد، مدارک و حافظه تاريخي ملت ايران و جريان هاي حوزوي در تاريخ معاصر نيست و نياز به دقت و بازنگري عميق و دقيق دارد.
با همه احترام و ارجي که براي نهاد معظم مدرسين حوزه علميه قم و همه روحانيون مبارز قائل هستيم؛ روحانيوني که با تعبير امام راحل در جمود حوزه هاي علميه آن زمان که هر حرکتي را متهم به حرکت مارکسيستي و يا حرکت انگليسي کردند، دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقير و زجر کشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايي قيام کردند و فکر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفکر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايه داري، اسلام التقاط و در يک کلمه اسلام آمريکايي کردند و با پوزش از محضر روحانيت اصيل و پاکباخته اي که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامي در مرگ آباد تحجر و مقدس مآبي مظلومانه ناله هاي دردمندانه سر دادند و خون دل ها خوردند و متهم به جاسوسي و بي ديني شدند ولي با توکل بر خداي بزرگ کمر همت بستند و از تهمت و ناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ايمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکري و تحجر گرايي، سرافراز ولي غرقه در خون ياران و رفيقان خويش پيروز شدند،(2) تلاش مي کنيم خلأهاي تاريخي و ضعف استنادي اين اظهارات و اظهارات شبيه به آن را که متأسفانه در تاريخ نگاري دوران معاصر و در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي، به ويژه در بخش تاريخ شفاهي دوران اخير فراوان ديده مي شود، نشان دهيم. هدف از اين مقاله روشنگري و انطباق تاريخ شفاهي شخصيت هاي انقلابي با مستندات تاريخي است، تا از اين پس تلاش شود به دور از مشهورات تاريخي، دقت بيشتري در روايت رخدادهايي که منجر به انقلاب اسلامي شدند صورت پذيرد.

حوزه علميه و نهاد جامعه مدرسين
 

اگر چه در خصوص پيدايش نهادي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه قم تا آستانه انقلاب اسلامي سندي تاريخي و رسمي وجود ندارد و تا قبل از انقلاب اسلامي در اعلاميه ها، بيانيه ها، انتشارات يا چيزي که نشان دهد رسماً چنين نهادي در حوزه علميه قم وجود دارد، نامي تحت عنوان «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» درج نشده است، اما در حافظه تاريخي ملت ايران زمزمه تأسيس نهادي در حوزه علميه قم، به سال 1340 پس از فوت آيت الله العظمي بروجردي بر مي گردد: مسموعات و مشهورات تاريخي نشان مي دهد که آنچه آيت الله يزدي يا ديگران تحت عنوان سابقه تاريخي «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» ذکر مي کنند، به اقدامات روحانياني بر مي گردد که سال هاي بعد (يعني بعد از انقلاب اسلامي) منشأ تأسيس نهادي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه قم شدند. در حالي که مي دانيم آرمان ها، آرزوها يا اقدامات انفرادي يا جمعي بعضي از افراد در يک دوران نمي تواند نقطه عزيمت رسمي تأسيس نهادي در دوران بعد باشد چه برسد به اينکه بخواهيم چنين نهادي را، که وجود خارجي ندارد،
سندي بر دفاع از مرجعيت حضرت امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) در سال 1342 يا رهبري جريانات مبارزاتي حوزه و غيره در سال هاي بعد قرار دهيم و آن را مايه نجات امام از دست ساواک تلقي کنيم. به نظر مي رسد براي اينکه نهاد حوزه علميه قم و مبارزات ملت بزرگ ايران به رهبري روحانيت دچار وهن نگردند بهتر است اساتيد معظم حوزه علميه در ثبت و ضبط تاريخ و انتخاب واژه ها و اصطلاحات، دقت بيشتري به خرج دهند تا خداي ناکرده به دست مغرضان، کينه توزان و مخالفان حوزه، که از هر فرصتي براي تهاجم به اين نهاد مؤثر و نقش آفرين استفاده مي کنند، بهانه داده نشود.
ملت آگاه ايران مي داند در سال 1341 وقتي زمزمه تأسيس نهادي از مدرسين حوزه علميه قم تحت عنوان «هيئت مدرسين» پيدا شد پاره اي از جريان هاي حوزه در همان مرگ آباد تحجري که امام راحل فرمودند، به دلايل خاصي چنين تشکلي را نپذيرفتند و با آن مخالفت هايي کردند.به دليل همين مخالفت ها در آن دوران، نهاد، سازمان يا تشکيلاتي به نام «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» و حتي «هيئت مدرسين» رسماً شکل نگرفت و کساني که در فکر تأسيس چنين نهادي براي کمک به نهضت امام خميني بودند (مخصوصاً شاگردان امام راحل) تا سال 1359 به رغم تلاشهايشان موفق نشدند حتي هسته اوليه مستمر و مشخصي براي اين نهاد تعريف کنند؛ البته اين بدان معنا نيست که فکر تأسيس چنين سازماني در ميان علماي مبارز و معتقد به رهبري امام وجود نداشته است يا اقدامات پراکنده اي در اين رابطه صورت نپذيرفته است بلکه در تاريخ نهادهاي حوزوي، تلاش هايي براي تأسيس هيئت مدرسين در سال 1343 با تدوين اساسنامه قابل اعتنايي وجود دارد که تا سال 1345 نيز به صورت پراکنده و مخفي فعاليت مي کردند اما تاريخ نشان مي دهد که حتي در سال 1349 هم که آيت الله حکيم رحلت کردند اعلاميه اي که در آن نظريه اساتيد بزرگ و حجج اسلام حوزه علميه قم درباره مرجعيت عامه حضرت امام (ره) منتشر شد و حاوي نظرات آقايان رباني شيرازي، حسينعلي منتظري، محمد موحدي فاضل (فاضل لنکراني)، حسين نوري، صالحي نجف آبادي، احمد جنتي، ابوالقاسم خزعلي، يحيي انصاري، علي مشکيني، غلامرضا صلواتي، ابراهيم اميني و مهدي شاه آبادي بود تحت امضاي «عده اي از فضلا و محصلين حوزه علميه قم» منتشر شد و در اين اعلاميه هم نامي از جامعه مدرسين حوزه علميه قم يا هيئت مدرسين برده نشد.
اگرچه در همين دوران يعني از رحلت مرحوم آيت الله بروجردي تا انقلاب اسلامي پيرامون نهضت امام اعلاميه هاي متعددي به نام هاي جوامع روحاني از جمله جامعه اهل منبر کرمان، جامعه روحانيت و هيئت مبلغين اصفهاني، جامعه روحانيت اردکان، طلاب بهبهان مقيم حوزه علميه قم، طلاب و فضلاي نيشابور حوزه علميه قم، علميه محصلين کرماني قم، محصلين اشکور مقيم قم، فضلا و محصلين خرم آباد مقيم قم، محصلين شيرازي حوزه علميه قم، جمعي از روحانيون قم، حوزه علميه قم، جامعه روحانيت ايران، جامعه روحانيت تهران و امثال اين مجامع به کرات مشاهده مي شود اما در هيچ کدام نامي از جامعه مدرسين حوزه علميه قم و هيئت مدرسين وجود ندارد.(3)
به نظر مي رسد آنچه باعث خطاي تاريخي بعضي از محققان در ثبت و ضبط نهادي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه قم شد و آيت الله يزدي نيز در مصاحبه خود آن را تکرار کردند اين است که آرمان ها و آرزوها و حتي اقدامات انفرادي و جمعي بعضي از علما که بعدها منشأ پيدايش جامعه مدرسين حوزه علميه قم شدند، مبدأ پيدايش اين نهاد تلقي کردند و نقطه عزيمت آن را حتي به سال هاي 1330 برگرداندند در حالي که اين تلقي منطبق با مستندات تاريخي نبوده و نيست؛ آرزوها، افکار، انديشه ها و اقدامات افراد که بعداً منشأ پيدايش حزب، گروه، سازمان، نهاد يا تشکيلاتي مي شود نمي تواند مبدأ فعاليت يک جريان، سازمان يا نهاد، تلقي شود و براي آن تاريخ نوشته شود؛ اين همان حساسيتي بود که امام راحل در منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي بدان نظر داشتند و در نامه مورخ 67/10/25 به حجت الاسلام والمسلمين آقاي سيد حميد روحاني (زيارتي) سفارش کردند که با دقت، تاريخ حماسه آفرين و پر حادثه انقلاب اسلامي بي نظير مردم قهرمان ايران را بدان گونه که هست ثبت نمايند.(4)
امام در اين منشور تأکيد داشتند که تاريخ و تاريخ نگاري کاري سترگ، و مورخ عهده دار کار عظيمي است. اکثر مورخان، تاريخ را آن گونه که مايل اند يا بدان گونه که دستور گرفته اند مي نويسند نه آنگونه که اتفاق افتاده است، گويي از اول مي دانند که کتابشان بناست به چه نتيجه اي برسد و در آخر به همان نتيجه مي رسند.(5)
از آنجايي که امام راحل سفارش مؤکدي داشتند که هدف قيام مردم آن گونه که بود نوشته شود و مورخان، اهداف انقلاب را در مسلخ اغراض خود يا اربابانشان ذبح نکنند، بايد دقت کنيم آنچه مي نويسيم و مي گوييم متکي به مستندات تاريخي باشد تا کساني که تلاش مي کنند مشهورات، مسموعات و متواترات خود را به جاي مجربات، محسوسات و معقولات تاريخي از زبان بعضي از شخصيت ها يا مبارزان دوران انقلاب القا مي کنند فرصت آن را پيدا نکنند توهمات خود را به جاي رخدادهاي تاريخي و مستندات آن بنشانند و از اين طريق نهضت بزرگ ملت ايران را که به رهبري امام خميني و حوزه علميه به انقلاب اسلامي انجاميد،بي اعتبار سازند. (6) جامعه مدرسين با همه ارج و قربي که دارد رسماً در تاريخ 1359/2/29 به ثبت رسيد و آنچه به عنوان سابقه جامعه مدرسين حوزه علميه قم به شکل يک نهاد مشخص و شناسنامه دار ذکر مي شود مربوط است به فعاليت هاي پراکنده و غير مستمر تعدادي از علماي حوزه که بعضي از آنها شاگردان امام بودند و در تأسيس رسمي اين نهاد در سال 59 نيز نقش داشتند.(7)

پي نوشت ها :
 

1- پنجره، سال دوم، شماره 63، ص 21، شنبه 17 مهرماه 1389.
2- نقل به مضمون از نامه امام به حجت الاسلام و المسلمين سيد حميد روحاني در نگارش تاريخ انقلاب اسلامي. رک: صحيفه امام، ج21، ص240-239.
3- خوانندگان براي آگاهي بيشتر رجوع کنند به کتاب اسناد انقلاب اسلامي، به کوشش سيد حميد روحاني، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1374؛ همچنين رجوع شود به سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، عروج، 1381، دفتر اول، ص400 به بعد.
4- صحيفه امام، ج21، ص 239.
5-همان
6- براي آگاهي از چنين روش هايي در تاريخ نگاري دوران معاصر رک: مقاله «روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش» نوشته سيد حميد روحاني در همين شماره از فصلنامه 15 خرداد.
7- رک: جامعه مدرسين حوزه علميه قم از آغاز تا کنون، زير نظر سيد محسن صالح، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1385، ج2، ص 46-24.
 

منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25